×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

پایانی برای عاشقانه های بی پایان

..باید امشب بروم

× در گوشه ای از ذهنم صدای نهیف نیستی مطلق مرا صدا میزند بی رمق برای رفتن و بی میل برای ماندن هستم
×

آدرس وبلاگ من

hamed-hakan.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/hamed_hakan

خاطرات لب دریا

گفته بودي مسافر هستي
با چشم هايت بر قلبم تحميل کردي که مجال ماندن نيست
ندانستم که مسافر وسعت بي کران آب هستي
از نگاه هايت دريافتم که ديگر دلت با من نيست
وليکن بر زبانم نمي آمد که بگويم چرا؟
رفتي و دل به دريا زدي
بر روي ماسه هاي ساحل ايستادم و به قايقي که لحظه به لحظه دورتر مي شد،چشم دوختم
و عشقي که هر آن سنگيني فراقش روح آشفته ام را آزار مي داد
غروب آفتاب هميشه وجود محنت زده ام را به ساحل مي کشاند
همانجايي که قايق رو به ساحل آورد،ولي از او خبري نبود
هر روز کارم اين شده که بر روي شن هاي ساحل بنشينم
و نگاه پراضطرابم را به افق و بي نهايت بدوزم
قفل سکوت بر وجودم حاکم شده ولي قلب خسته ام يک دنيا شکايت دارد
در پهناي چشمانم اشک حلقه مي بندد و غم هاي دنيا درون قلبم خانه مي کند
خاطرات لب دريا هيچ گاه از خاطرم پاک نخواهد شد
با انتظار آمدنت روز را به شب،و امروز را به فردا مي رسانم
در تاريک ترين پرده ي افکارم هم باورم نمي آمد
که عشق و تمام وجودم در زير اين گستره ي  آبي خفته باشد
تنها مانده ام در اين ساحل شوم و محنت زده
و زندگي کردن برايم همچون عذاب مي باشد
دست بي رحم تقدير عشقم را به دريا فراخواند
حالا تنها در ميان افکار پريشان خود به اين سؤال مي انديشم که
آيا او خواهد آمد؟

نگارش:حامد سروش

1388/12/06




[email protected]
[email protected]
www.Hamed-Hakan-q.blogfa.com
سه شنبه 11 اسفند 1388 - 11:53:07 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم