ای ستاره ها
اي ستاره هاي پرفروغ که بر فراز آسمان تيره ي شب با نگاهي درخشنده بر خاکيان گمگشته اشاره گر نشسته ايد
اي ستاره هاي روشن که از وراي ابرهاي تيره بر جهان ما نظاره گر هستيد
آري،اين من هستم که در دل سکوت شب هاي تنهايي خود ،
نامه هاي عاشقانه پاره مي کنم
اي ستاره هاي پر فروغ ، مرا ياري دهيد تا آغوش خود از غم او پر از ستاره سازم
با دلي که بويي ز وفا نبرده است ،همان به که تنهايي را پيشه
گرفت و رهسپار بي کرانه ها شد
اي ستاره ها ، چه رخ داد که در نگاه من ديگر آن نشاط و نغمه و ترانه غروب کرد؟
اي ستاره ها ، چه شد که بر لبان او آن نواي گرم و عاشقانه مُرد؟
در ميان خانه ي محزون خود بر روي نامه هاي او سرنهاده ام
تا مگر در ميان سطور نامه هاي او نشاني از وفايش را پيدا کنم
اي ستاره ها ، مگر شما هم از دورويي و جفاي ساکنان خاک آگاه
هستيد ، که اينچنين به قلب آسمان نهان گشته ايد؟
مني که به تمام هست و نيست خود پشت پا زدم تا کام او را از
عشق پاک خود روا کنم
حالا در ميان اندوه تنهايي خويش غرق گشته ام
اي ستاره ها ، که همچون قطره هاي اشک سر به دامن سياه شب نهاده ايد
و از جهان جاودان ، روزنه اي به سوي اين جهان پديد آورده ايد
کنون او رفته است و من هم چاره اي جز رفتن نمي بينم
وليکن خاطرات گرمش از قلب رنجيده ام محو نگرديده است
به راستي چه شد که او مرا نخواست؟
اي ستاره ها ، ديار عاشقان جاودان به کجا مي باشد؟
تا در آنجا عشق و عاشق بودن را بر وجود خود روا سازمنگارش:حامد سروش1388/12/14[email protected][email protected]
جمعه 14 اسفند 1388 - 11:03:30 PM