در قاب خيالم چه زيبا نقش بسته بود,عشق پاک و لطيف من
سال هاي سال بود که در جست و جويش بودم
معشوقه اي از جنس نسيم صبحگاهي,با چشماني لبالب از سخاوت آسمان
تمام لحظه هاي زندگي را به دنبالش بودم
حس غريبي خيالم را نوازش مي داد
حسي که مي گفت:او خواهد آمد در شبي از شب هاي سرد زمستاني
تا تفکرات سرد و يخ زده ي من را به بهاري جاودان مبدل سازد
جاده ي پوشيده از برف زندگي را با اين اميد مي پيمودم
در مسير حرکتم جلوه هايي از زيبايي هايت را در طبيعت اطرافم نقش بسته بودم
چهره اي که همانند جلوه گري ماه در شبي زمستاني بود
و غنچه هاي گلدان هاي پدر پيرم که مثال لب هاي بهاري تو بود
!چقدر تو زيبايي
به زيبايي شبي برفي از پشت پنجره ي اتاق مي ماني
هر زمان به درخت خشکيده ي حياط مي نگرم
همانند من سکوت و انتظار را فرياد مي زند
وليکن خوشا بحال آن درخت که در طي چرخش دوران هستي خويش,عشق را در آغوش مي گيرد
ولي زمستان وجود من گويا پايان ناپذير ميباشد
و در تقويم وجود من تنها و تنها زمستاني سرد حک شده
و اين عشق داستان عجيب و پيچيده اي دارد
در لابه لاي اين طبيعت زمستاني تو را به تصوير کشيده ام,و به سبب تو اين زمستان هاي سرد را با وجود خسته ام تحمل داشته ام
گوش هاي رنجيده ام در انتظار شنيدن صداي پاهايت بر روي برف ها مي باشند
و چشم هاي نيمه بازم به راه چشم هاي آسمان پرورت نشسته اند
و لبهاي بي جانم به اميد دميدن روحي دوباره از جانب لبانت,صبوري مي کنند
و تمام وجودم در انتظار لمس نسيم وجودت و استشمام عطر سحرگاهي از گيسوانت مي باشند
اين را نمي دانم کي خواهي آمد
ولي با تمام احساسات آسماني وجودم درک مي کنم
...که روزي خواهي آمد
1388/11/9
68538 بازدید
13 بازدید امروز
18 بازدید دیروز
57 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian