کرانه هاي ناتمام آب تمام روشنايي چشمان افسرده ام را فرا گرفته بود
انعکاس شگفت انگيز آبي آسمان در آب زيبا بود ,اما نه براي تمام لحظات يک خسته ي کوچ کرده
به ناچار اين سمت را برگزيدم
خسته و گريزان از تمام بود و نبودي که با او در تماس بودند
چرا عشق پاک را در اعماق وجودم پنهان نکردم؟
چرا پنداشتم که او مي تواند در وجود خود عشقم را بروياند؟
احساس تنهايي دارم در اين کرانه هاي آبي بي پايان
ولي احساس دوري از او و اينکه ديگر نمي شود دوباره او را تجربه کرد,آرامشي لطيف و غمنانک به وجودم مي دهد
به مقصد نمي انديشم
مقصدي وجود ندارد تا بدان بيانديشم
وليکن چقدر زيباست در اينجا بودن
بدون عشق,بدون معشوق,بدون شادي بي معني,بي هدف,بدون ظاهر فريبي
تنها و تنها من و غم کهنه اي که از خودم بيشتر براي من آشناست
در اين سفر بدون مقصد کاش جايي را مي يافتم که کسي عشق کسي را از او نمي گرفت
کسي عشق را گدايي نمي کرد و کسي عشق را به حراج نمي گذاشت
وليکن من يار خويش را يافته ام,کسي که هيچ وقت و در هيچ شرايط سختي مرا تنها نخواهد گذاشت
آري تنهايي , تنها يار هميشگي من خواهد بود
کاش کمي از شايستگي تنهايي در وجود او وجود داشت
مي خواهم ببارم
همانند ابرهاي زيبايي که به هنگام غروب آفتاب در آسمان اين کرانه هاي بي پايان مي بارند
...باران اشک اينجا چقدر زيباست
نگارش:حامد سروش
1388/11/2
68619 بازدید
8 بازدید امروز
6 بازدید دیروز
43 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian