شعرشب يك گناه
كرانه ي دلتنگي هايم خاموش مي شود
و من در شعر شب يك گناه
چروكيده مي شوم
دلشوره اي تلخ درون گلوگاه بغضهايم تاب مي خورد
و گناه از ناودان حوصله ام چكه مي كند
از حضور فروريخته ي ذهنم
كسي هست
كسي كه خواب باكره ي درختان را به تاراج برده است
كسي كه دستان صداقت مرا
برتعلق كوچه هاي حقارت خويش مي فروشد
و من از خويش
فروريخته تر مي ميرم
دلم مي خواهد ، براي هميشه از حضور پرخيانت
كلاغان بگريزم
درون من گناهيست
كه از حضور درختان باكره مي گريزد
مثل يك تعلق ، خاكستري و گس
حضور بسته ي شما
حرمت شعرهاي مرا شكسته است
حرمت ناودان پراشك اين شيرواني را
در تراكم اين فصل دم كرده و تكراري
قاب آينه راخواهم شكست
و از طاقچه ي پرخيانت شما خواهم گريخت
كودك دلتنگي هاي من هميشه مقدس بوده است
قاب خاك گرفته ي اين خواب را خواهم شكست
و از دستان پرگناه شما خواهم گريخت
تا حضور كوهستاني مشق هاي ننوشته ام
تا حض ناب سجاده ي سپيد كودكانه هايم
خواهم گريخت...
و دل تنهايم را از حراج بي حرمتي
عروسكان طاعوني شهرشما
نجات خواهم داد
معني اطلسي را فقط باغچه مي داند و
حوض خالي تعلق مرا
خواب يك جفت چشم قهوه اي
من از چهارچوب نگاه محقر شما
خواهم گريخت
تا حرمت دست نوشته هاي بارانيم را
نگاه گناه آلودتان ، نشكند
ميدانم ، هميشه انتهاي اين جاده كه مي شود
شوق باران فرو مي ريزد
و سنجاقك آبي شعرم مي ميرد
و ابرآبستن اين بغض قديمي
خاموش مي گريد...
ممنونم از حضور گرمت نازنين
68616 بازدید
5 بازدید امروز
6 بازدید دیروز
40 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian